آش خوشمزّه نویسنده:زنده یاد سوسن طاقدیس بزبزک زنگوله پا، یک سبد بافت. آن را از سقف خانه آویزان کرد و به بزغاله هایش گفت: « اگر روزی من در خانه نبودم و گرگ آمد، بروید توی این سبد و طناب را بکشید. » آن روز خیلی زود رسید. بزبزک زنگوله پا بچّه هایش را صدا کرد و گفت :« مواظب خودتان باشید. خانه را تمیز کنید، ظر فها را هم بشویید. من زود برمی گردم و برایتان یک آش خو شمزّه می پزم.» و رفت. درِ خانه باز مانده بود. خانه ,بزبزک زنگوله منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آقای وکیل شیراز خدمات شرکتی جواب سوالات آگاه هر چی بخوای هست بانوی دوراندیش جدیدترین و بهترین گوشی های موبایل کلش یار | آموزش کلش آف کلنز ، هک و جم رایگان اشپزی بسیج دانشجویی دانشگاه طبری بابل در مورد تعمیرات لوازم خانگی